.....................



تو بدهکاری ...

 

 به اندازه ی تموم روزهایی که نیسـتی به بودنـم  بدهکاری ...

  به اندازه ی تموم قطره های اشکم به چشمام بدهکاری ...

    به اندازه ی تموم دلتنگی هام به دلــــــــم بدهکاری ...

      به اندازه ی دل شکستم به خـــــــدا بدهکاری ...

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، حرفهای نا گفته من، ،

نوشته شده توسط پژمان در سه شنبه 29 بهمن 1392

و ساعت 1:7 AM


دلتنگی...

 

من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه،

که هیچ کدام از واژه هایش مترادف

 

این “دلتنگی”های لعنتی نمیشود

کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد !

درد دارد…



:: موضوعات مرتبط: تنهایی، ،

نوشته شده توسط پژمان در سه شنبه 29 بهمن 1392

و ساعت 1:5 AM


پژمان

 
درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است ؛

دل من همینجا یخ میزند !

چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من . . .


:: موضوعات مرتبط: حرفهای نا گفته من، ،

نوشته شده توسط پژمان در سه شنبه 29 بهمن 1392

و ساعت 1:1 AM


رویاها

 
بی هیچ صدائی می آیند
 
زمانی که نمی دانی
 
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و …
 
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
 
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
 
حسرتی باشد به درازای زندگی
 
چه قدر بی رحمند رویاهـا . . .


:: موضوعات مرتبط: حرفهای نا گفته من، ،

نوشته شده توسط پژمان در سه شنبه 29 بهمن 1392

و ساعت 1:0 AM


چرا؟

 

بی خیـال است ،


خیلی بی خیـال . . .


همان کسی که


تمام خیـــال
مـن است !

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،

نوشته شده توسط پژمان در سه شنبه 29 بهمن 1392

و ساعت 1:9 AM


عشق...

فال عشق


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 9:41 PM


لحن غم انگیز

با توام ای آرامش جانم

با تو که مثل خورشید

به لحظه های یخ زده ی عمرم تاییدی

با تو که از لحن غم انگیزم

التماس نگاه بارانی ام را فهمیدی

با توام،با تو که کلبه ی ویران قلبم را

با خشت عاطفه ات ساختی

نگاه پر مهرت را به چشمان بی فروغم دوختی

تا در این دریای پر تلاطم

پشیتبان بی کسی هایم شوی...

حالا آیا می توان بی تو نفس کشید؟؟

زندگی کرد؟؟

نه

بی تو حتی پذیرای روح در جسم خود نیستم


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:36 AM


اشفته بازار...

 

دلم تنگ است

 

 

دلم می سوزد از باغی که می سوزد

 

 

نه دیداری

 

 

نه بیداری

 

 

نه دستی از سر یاری

 

 

مرا آشفته می دارد

 

 

چنین آشفته

 

 

بازاری

 

 

تمام عمر بستیم و شکستیم

 

 

به جز بار پشیمانی نبستیم

 

 

جوانی را سفر کردیم تا مرگ

 

 

نفهمیدیم به دنبال چه هستیم

 

 

عجب آشفته بازاریست دنیا

 

 

عجب بیهوده تکراریست دنیا

 

 

میان آنچه باید باشد و نیست

 

 

عجب فرسوده دیواریست دنیا

 

 

چه رنجی از محبت

 

 

ها کشیدیم

 

 

برهنه پا به تیغستان دویدیم

 

 

نگاهی آشنا در این همه چشم

 

 

ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم

 

 

سبک باران ساحل ها ندیدند

 

 

به دوشش خستگان باریست دنیا

 

 

مرا درموج حسرت ها رها کرد

 

 

عجب یار وفاداریست دنیا

 

 

عجب خواب پریشانی ست دنیا

 

 

عجب آشفته بازاریست دنیا

 

 

عجب بیهوده تکراریست دنیا

 

 

میان آنچه باید باشد و نیست

 

عجب فرسوده دیواریست دنیا


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:33 AM


شود ایا...

   شود آیا ؟


شود آیا که شبی بر دل من یار شوی؟ 

یار این خسته ی غمدیده ی بیمار شوی؟

دل من آب شده کی تو پدیدار شوی؟

با کلافی بنشستم سر بازار رخت 


کی تو ای یوسف من بر سر بازار شوی؟


همچو یعقوب شده دیده ام از درد فراق

کی به پیراهن خود نور شب تار شوی؟


هر که مشتاق تو شد گوشه ی چشم تو خرید


شود آیا که مرا هم تو خریدار شوی؟ 


ز غم غربت تو شام غریبان شده دل

چه شود گر تو مددکار دل زار شوی؟!


شعله ی خیمه ی آتش زده گوید که بیا    

 

زایر بی کفنی بی سر و خونبار شوی؟! 



:: موضوعات مرتبط: زیباترینها، تنهایی، دلشکسته، ،

نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:32 AM


تقدیم به تنها امید زندگیم زهرا

دیدم دلم گرفته  


هوا ی گریه دارم


تو این غروب غمگین


دور از رفیق و یارم


*

دیدم دلم گرفته


دنیا به این شلوغی


این همه آدم اما


من کسی رو ندارم
**

دیدم غروبه اما


نه مثل هر غروبی


پهنا ی آسمونو


هرگز ندیده بودم


از غم به این شلوغی
***

دیدم که جاده خسته س


از اینکه عمری بسته س


اونم تموم حرفاش


یا از هجوم بارون


یا از پلی شکسته س


اونم تموم راههاش


یا انتها نداره


یا در میونه بسته س


****

من و غروب و جاده


رفتیم تا بی نهایت


از دست دوری راه


یکی نداشت شکایت
*****


گم شدیم از غریبی


من و غروب جاده


از بس هوا گرفته


از بس که غم زیاده


******



پر از غبار غم بود


هر جا نگاه میکردی


کی داشت خبر که یک روز


میر ی که برنگرد ی



:: موضوعات مرتبط: زندگی، آرامش، عشق، دوستت دارم، زیباترین نوشته ها، سرنوشت، محبت، ،

نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:29 AM


خیانت...


در این شهر صدای پای مردمی است


که همچنانکه تو را میبوسند


طناب دار تو را میبافند ، مردمی که صادقانه دروغ میگویند


وخالصانه به تو خیانت میکنند


در این شهر هرچه تنهاتر شوی


"پیروزتری"...


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:28 AM


خدایا کفر نمی گویم


 

 چه می خواهی تو از جانم ؟

 مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی

 خداوندا

 اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی

 لباس فقر پوشی

 غرورت را برای تکه نانی

 به زیر نامردان بیندازی

 و شب آهسته و خسته ، تهی دست و زبان بسته

 به سوی خانه باز آیی

 زمین و آسمان را کفر می گویی

 نمی گویی ؟

 خداوندا

 اگر در روز گرماخیز تابستان

 تنت بر سایه دیوار بگشایی

 لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری

 و قدری آن طرف تر

 عمارت های مرمرین ببینی

 و اعصابت برای سکه ای این سو آن سو روان باشد

 زمین و آسمان را کفر می گویی

 نمی گویی ؟

 خداوندا

 اگر روزی بشر گردی

 ز حال بندگانت باخبر گردی

 پشیمان می شوی از قصه خلقت ، از این بودن ، از این بدعت ...

 خداوندا تو مسئولی

 خداوندا تو می دانی انسان بودن و ماندن

 در این دنیا چه دشوار است

 

 چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است...

 


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:27 AM


روزی از روزها

روزی از روزها ، شبی از شب ها ،

خواهم افتاد و خواهم مرد ،

 

 

اما می خواهم هر چه بیشتر بروم .

تا هرچه دورتر بیفتم ، تا هرچه دیرتر بیفتم ،

هرچه دیرتر و دورتر بمیرم .

نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه ،

پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم ،


افتاده باشم و جان داده باشم ، همین...

 

 



نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:25 AM


انتظار...

بی تو چگونه می شود از آسمان نوشت


از انعکاس ِ ساده ی رنگین کمان نوشت ؟

این یک حقیقت است – بی تو – بهار ِِ من !


باید چهار فصل سال را خزان نوشت

در این جهان ِ پر درد و سرد – خدای ِ من


دستان ِ سبزپوش ِ تو را سایبان نوشت

دنبال ِ رد ِ پای تو گشتم ، نیافتم ...


گویی خدا نشان ِ تو را بی نشان نوشت

می خواستم تو را بنویسم ولی نشد


با من بگو چگونه تو را می توان نوشت ؟

جنگل همیشه نام ِ تو را سبز خواند و بس


دریا تو را برای خودش بی کران نوشت

دیدم تمام ثانیه ها باتو می وزد، آری . . .


باید تورا همیشه " امام زمان " نوشت

 

تقدیم به او که باید باشد و نیست...


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:24 AM


چشب زخم...

 

 

 

پشت چراغ قرمز پسرک با چشمانی معصوم و دستانی کوچک


گفت: چسب زخم نمی خواهید ؟

 

 
پنج تا صد تومن


آهی کشیدم و با خود گفتم تمام چسب زخمهایت راهم که بخرم



نه زخمهای من خوب میشود نه درد های تو...

 

 

 


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:22 AM


اس ام اس عاشقانه...



 

دوست داشتنت گناه باشد یا اشتباه


گناه میکنم تو را حتی به اشتباه . . .

 

 

ﮔﺎﻫﯽ . . .


ﺑــﺎﯾـﺪ ﺑــﻪ " ﻓــــﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ" ﺧـﻮﺵ ﺁﻣـﺪ ﺑﮕﯿﻢ !


ﺷــﺎﯾـﺪ ﺁﻣـﺪﻩ ﺍﻧــﺪ . . .


ﺗــﺎ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ " ﺣـــﻤﺎﻗـﺖ ﻫـﺎﯾــﻤﺎﻥ " ﺭﺍ ، ﺟﺒـــــﺮﺍﻥ ﮐﻨــــﻨﺪ !

 

  

 

 

بکش دل را ؛ شهامت کن؛ مرا از غصه راحت کن


شدم انگشت نمای خلق؛ مرا تو درس عبرت کن 


بکن حرف مرا باور؛نیایی از من عاشق تر 


نمیترسم من از اغراق؛گذشت آب از سرم دیگر

 

 

 

این بار که آمدی


دستانت را روی قلبم بگذار


تا بفهمی این دل با دیدن تو نمی تپد


میلـــرزد...

 

 

زخمهایت را پنهان کن...اینجا مردم زیادی بانمک شدن...

 


دیدی دلم شکست؟


دیدی چه بی صدا..


دله پر آرزوی من..


از دست بی وفایی..


که قدرش را ندانست..


بر زمین افتاد..


دیدی دلم شکست؟?

  

 

دختر خانوم عزیز


اینکه آقا پسری نمی تونه ببینه کنارت کس ِ دیگه ایی باشه


و می خواد فقط مال ِ اون باشی


به کس ِ دیگه ایی لبخند نزنی و می خواد فقط واسه اون بخندی


اینکه فقط دستای ِ اونو بگیری و نوازشش کنی...


به این حس نمیگن " حسادت " !!!


میگن " عــــشق "

 

 

 

ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺘﻮﻥ


ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺸﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ !


ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺪ ﺑﺎﺷﻦ ، ﻧﻪ


ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻦ ...


ﻓﻘﻂ


ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﯿﺴﺘﻦ ...


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:19 AM


اس ام اس عاشقانه...

تقدیم به نفسم...


کسی بلده قلنج گلو بشکنه؟؟؟؟؟؟
بغض دارم ... 
نمیشکنه !!   

 

 

 

برایم تعریف کن .....
هرگز فراموش نشدن چه حالی دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

 

 

کاش میدانستی 
نه فرصتی دارم برای فراموش کردنت

و نه جراتی برای دوست نداشتنت 
مهم نیست 
میتوانی مثل همیشه خیال کنی

بی عرضه ترین فرد جهانم

 

 

 

 

 

هرگز به کسی که دل ندارد،دل نبند...

با اینکار او تورا نه دل بسته،

بلکه دلباخته میکند...

 

 

 

 

 

هیــچ چیز دلنشین تر از این نیست که:
مدام نامت را صدا بزنم...
با یک علامت سؤال"؟"
و "تـــو" با حوصله جواب بدهی...
جـــــان دلـــــم!؟

 

 

 

 

 

ر خیال من بمان ...
اما خودت برو ...
آن که در رویای من است

مرا دوست دار نه تو !!

 

 

 

 

 

میگن دنیا بی وفاست:اما...
قدرش رابدانید.
من دنیای بی وفاتری هم داشتم!

 

 

 

 

 

خاطره ها را رشوه میدهم

به روزهایم تا از بی تو بودن

صدایشان در نیاید..

 

 

 

 

 

ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﻴﺴﺖ ... !
ﻭﻟﻰ ﻭﻗﺘﻰ ﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻫﻮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻴﻢ ،
ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺧﻴﻠﻰ ﺳﺨﺘﻪ ...

 

 

 

 

 

ﺑﻌﻀﮯ ﻫﺎ ﺭُﻭ ﺑﺎﯾَﺪ ﺍَﺯ ﺗﻮ ﺭُﻭﯾﺎﺕْ ﺑــِڪِﺸﮯ ﺑﯿﺮﻭﻥْ ﻭ
ﻣُﺤڪَﻢْ ﺑَﻐَﻠِﺶْ ڪُﻨﮯ،
ﺑَﻌﺪ ﺁﺭﻭﻡ ﺩَﺭِ ﮔﻮﺷِﺶ ﺑــِﮕﮯ :
ﺁﺧِــﮧ ﺗُﻮ ﭼــِﺮﺍ ﻭﺍﻗِﻌﮯ ﻧﯿﺴﺘﮯ ﻻﻣَّﺼَﺒـْ . . . ؟

 

 

 

 

 

زرد است که لبریز حقایق شده است

تلخ است که با درد موافق شده است-

شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی-

پاییز بهاری است که عاشق شده است

 

 

 

 

 

صادقانه اعتراف میکنم به خیانت!

وقتی نبودی باخیالت بودم

 

 

 

 

 

خدایا از تو چه پنهان

کسی را هم قدِ تو دوست دارم . 

 

 

 

 

دلت را به هر کسی نسپار
این روزها برخی ها از سپرده ات

هم بهره میخواهند . . .


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:15 AM


باران که می بارد

عکس عاشقانه142.jpg


 

 

باران که می بارد تو می آیی            باران گل، باران نیلوفر                     
    باران مهر و ماه و آئینه               باران شعر و شبنم و شبدر       


باران که می بارد تو در راهی            از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز             با ابر و آب و آسمان جاری


غم می گریزد، غصه می سوزد        شب می گدازد، سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد              تا شعر باران تو می گیرد


از لحظه های تشنه ی بیدار             تا روزهای بی تو بارانی
غم می کشد ما را و می بینی         دل می کشد ما را تو می دانی
 

 

 


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:12 AM


شام مهتاب

عکس عاشقانه223.jpg

 

تو اون شام مهتاب کنارم نشستی 


عجب شاخه گل‌وار به پایم شکستی 

 

قلم زد نگاهت به نقش‌آفرینی 


که صورتگری را نبود این چنینی 

 

پریزاد عشق‌و مه‌آسا کشیدی 


خدا را به شور تماشا کشیدی 

 

 تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من 


شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من 

 

 

تا گفتم کی هستی؟ تو گفتی یه بی‌تاب 


تا گفتم دلت کو؟ تو گفتی که دریاب 
 

قسم خوردی بر ماه که عاشق‌ترینی 


توی جمع عاشق، تو صادق‌ترینی 

 

همون لحظه ابری رخ ماه‌و آشفت 


به خود گفتم ای وای! مبادا دروغ گفت 

 

گذشت روزگاری از اون لحظه‌ی ناب 


که معراج دل بود به درگاه مهتاب 

 

در اون درگه عشق چه محتاج نشستم 


تو هر شام مهتاب به یادت شکستم 

 

تو از این شکستن خبر داری یا نه 


هنوز شور عشق‌و به سر داری یا نه 

 

هنوزم تو شب‌هات اگه ماه‌و داری 


من اون ماه‌و دادم به تو یادگاری


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:5 AM


در انتظار توام

 

در انتظار توام 
در چنان هوایی بیا 
که گریز از تو ممکن نباشد 
.. 

 

تو 
تمام تنهایی‌هایم را 
از من گرفته‌ای 

خیابان‌ها 
بی حضور تو 
راه‌های آشکار 
جهنم‌اند


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 4:3 AM


دیر گاهیست...

 

دیر گاهیست که تنها شده ام

قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است

بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه ز من بی خبر است

که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم

همدم سردی یخ ها شده ام

کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام...

 


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:59 AM


ذهن را درگیر

 

 

ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت

 

جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

چون رمیدن های آهو ناز کردن های او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

کهنه ای بودم برای دست های این و آن

هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت

 

ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت

 


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:58 AM


کنارم هستی و اما....

 


کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه 
خودت می‌دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه 

کنارم هستی و بازم بهونه‌هامو می‌گیرم 
میگم وای چقد سرده میام دستاتو می‌گیرم 

یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی می‌میرم 
از این جا تا دم در هم بری دلشوره می‌گیرم 

فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن باهم 
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم 

می دونم که یه وقتایی دلت می‌گیره از کارم 
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم 

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگیا داری 
تو هم از بس منو می‌خوای یه جورایی خودآزاری 

کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا 
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا 

قشنگه ردپای عشق بیا بی‌چتر زیر برف 
اگه حال منو داری می‌فهمی یعنی چی این حرف 

می‌دونم که یه وقتایی دلت می‌گیره از کارم 
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوسِت دارم 

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگیا داری 
تو هم از بس منو می‌خوای یه جورایی خودآزاری 



نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:56 AM


زهرای من

 

 

کجای این جنگل شب پنهون می‌شی خورشیدکم؟ 
پشت کدوم سد سکوت پر می‌کشی چکاوکم؟ 

چرا به من شک می‌کنی؟ من که منم برای تو 
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو 

 

دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقم‌و؟ 
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق‌هقم‌و؟ 

گریه نمی‌کنم نرو، آه نمی‌کشم بشین 
حرف نمی‌زنم بمون، بغض نمی‌کنم ببین 

سفر نکن خورشیدکم ترک نکن من‌و نرو 
نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو 

نذار که عشق من و تو اینجا به آخر برسه 
بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه 

گریه نمی‌کنم نرو، آه نمی‌کشم بشین 
حرف نمی‌زنم بمون، بغض نمی‌کنم ببین 

نوازشم کن و ببین عشق می‌ریزه از صدام 
صدام کن و ببین که باز غنچه می‌دن ترانه‌هام 

اگر چه من به چشم تو کمم، قدیمی‌ام، گمم 
آتشفشان عشقم و دریای پر تلاطمم 

گریه نمی‌کنم نرو، آه نمی‌کشم بشین 
حرف نمی‌زنم بمون، بغض نمی‌کنم ببین 



نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:53 AM


دوستت دارم

 

دوستت دارم زهرای نازم

به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم

زدم و چه بسیار خیالاتی که در ذهن پروراندم . . .


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:51 AM


وقتی تو نیستی


وقتی تو نیستی

شادی کلام نامفهومی ست

و دوستت می‌دارم رازی‌ ست

که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند

و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟

اینجا که ساعت ، آیینه و هوا به تو معتادند


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:50 AM


بوسمت...

 

یک روز می بوسمت !

یک روز که باران می بارد،

یک روز که چترمان دو نفره شده

یک روز که همه جا حسابی خیس خیس است ،

یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ شده ،

ارامتر از هر چه تصورش کنی ،

اهسته می بوسمت....!!!


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:48 AM


ایکاش...

http://www.asheghaneha.ir/wp-content/uploads/2013/11/negah.jpg

کاش می‌دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می‌تابانی

بال مژگان بلندت را
می‌خوابانی
آه وقتی که  توچشمانت
آن جام لبالب از جان‌دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می‌گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می‌گذرد
روح گل‌رنگ شراب
در تنم می‌گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می‌کند ای غنچه رنگین، پرپر

من در آن لحظه که چشم تو به من می‌نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می‌بینم

بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می‌گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است


 


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:46 AM


کنارم که باشی...


کنارم که باشی

آنقدر آرام می شوم

که فراموش میکنم

باید نفس بکشم!


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:45 AM


اهای زمستون


آهای زمستون ...

حواست باشه که دور تو و تموم شاعرانه ها خط میکشم

اگر با آمدنت زهرام حتی یک "سرفه" کند ...


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:44 AM


چه دلگیره...وقتی


چه دلگیر است

هم جمعه باشد!

هم ابر باشد!

هم باران باشد!

هم خیابان خیس باشد!

اما ...

نه کسی باشد!!!

نه دستی برای فشردن!

نه پایی برای قدم زدن!

نه نگاهی برای زل زدن!


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:42 AM


حس قشنگ من وتو


 

چه حس قشنگیه وقتی میشی مَحرمِ دل یکی ..

 

یکی که بهش اعتماد داری ..

 

بهت اعتماد داره ..

 

از دلتنگی هاش برات میگه ..

 

از دلتنگی هات براش میگی ..

 

آروم میشه ..

 

آروم میشی ..

 

حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه ..

این حس مثل قطره های بارون پاکه ..


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:41 AM


زهراجان

زهراجان

وقــتــی کــه نــاراحــتــی

وقـتــی کــه خـیـلـی غــم داری

وقــتــی کــه داری گــــریــــه مــیـکــنــی

شــایــدمن نـتـونــم پــا بــه پــات

اشــک بـریــزم و بـاهـات گـریـه کـنـم

ولــی بـه جـاش انـقـدر بـاهـات شـوخـی مـیـکـنـــم

انــقــدر ســر بــه ســـرت مـــیــــذارم

تـا جـایـی کـه بــیـن گــریـه هـاتــــــ بـخـنــدونـمت

نــکـنــه این کـارشــمو بـه پــای بـی احـسـاسـیـم بـذاریــا ....

مـیـدونــی چــی مـیـگـم ؟

دوست دارم همیشه خنده رو لبات باشه

دوست  داره بی وفای تو

پژمان


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:38 AM


دلم....یا دلش؟

آدمــه دیگه

دلش میخواد برای یکی تــــــــک باشه

دلش میخواد یکی فقط نــوشته های اون رو بــخونه

دلش میخواد یکی فقط به اون اِس اِم اِس بِــده

دلش میخواد یکی فقط نگَران حالِ اون بــشه

دلــش میخــواد

اون یِــکی

تـــــــــــــو

بــاشی ...


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:36 AM


نصــــف بیشتر دعـــــواها

نصــــف بیشتر دعـــــواها

بـخاطر " دلتنگـــــــــــیه "

وقـتی دلتنگــشی و نـمیفـهمه

یـا ازش دوری و هـمش بـهونه مـیگیری ...

ولـی وقـتی پیـششی یـا تــو آغــوششی

آروم آرومــــــــی ...


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:35 AM


زهراجان

 


زهرا جان ، من از همیشه بهترم


از تمام روز و شب آرام ترم


زهرا جان ، عشقی ونابی در جهان


بهر دلتنگی برای من بخوان


زهرا جان ، دستان گرمت را بده


یک سبو کز جام عشقت را بده


زهرا جان، تنها دگر نیستم زتو


من خجل از مهر وحال کز روی تو


زهرا جان ، دردم تو تسکین داده ای


در کنارم نیست هیچ دلداده ای


زهرا جان ، دیروز و روزها میگذرد


یک نفس این دل رو با خود می برد

 
 

 

زهرا جان ، جانت به جانم بسته است

 

 


تو بدان این دل که سالها خسته است


زهرا جان ، با من مدارا می کنی

زهراجان تنهام نزار

دوستداره همیشگی تو

پژمان کیانی


52465416524102482463.jpg


 

من همچو یک پرنده ام اما اسیر و خسته 

         

سنگ فراق و دوری بال مرا شکسته

 

عمری پریده بودم اندر هوای رویت ....

                 

حالا ولی اسیرم اندر قفس نشسته !


 


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 3:20 AM


زندان

 

میگویند دنیــا زندانی بیش نیست...

کاش حبس ابد ببرند برایمان

و تـــو هم سلولی من باشی پژمان !



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،

نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 2:5 AM


درد...

درد

درد را از هر طرف بخوانی درد است

ولی درمان را برعکس بخوانی نامرد میشود

مواظب باش برای درمان دردت به هر نامردی رو نندازی

 


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 1:52 AM


باران...

باران

 

مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد

بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .

پـس چـرا ایـنـجـا

بـاران کـه مـی بـارد

عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .

 


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 1:50 AM


سلومتی...

به سلامتی

 

دکترم گفت عرق واسه سلامتیت ضرر داره...

خندم گرفت گفتم: دکتر، من که واسه سلامتی خودم نمی خورم...

میخورم به سلامتی رفیقام...

تقدیم به تنها عشقم زهرا

 


نوشته شده توسط پژمان در دو شنبه 28 بهمن 1392

و ساعت 1:48 AM


سوال

 

اگر دو نفر لبه پرتگاهی باشند و

فقط یک انتخاب داشته باشی کدومشون رو نجات میدی!؟

1.اونی که خیلی دوسش داری؟

2.اونی که خیلی دوست داره؟

لطفا تو نظرات جواب بدین

 


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 27 بهمن 1392

و ساعت 11:35 PM


مسعود فردمنش تقدیم به عشقم زهرا

 

با تو چه  زندگی هایی  که تو رویاهام  نداشتم

 

تک و تنها  بودم  ام ا تو رو  تنها  نمی ذاشتم

دارم  از تو می نویسم  که  نگی  دوست ندارم

از تو که با  یه نگاهت ، زيررو  شد روزگارم

                دارم از تو مي نويسم

من  تمو م   قصه هام   قصه ي   توست

اگه  غمگينه ،  اون  از  غصه ي  توست

هي مي خواستم كه بگم ، كه بدوني حالمو

اما   ترس  و دلهره ،  خط  ميزد  خيالمو

             دارم از تو مي نويسم

توي گفتن  ونگفتن ، از چه  روزهايي  گذشتم

اينقدررفتم ورفتم ،اينقدررفتم ورفتم كه هنوزم برنگشتم

هر چي شعرعاشقونه ست ، من  براي  تو  نوشتم

تو  جهنم  سوختم اما  مي نوشتم  تو  بهشتم

             دارم از تو مي نويسم


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 27 بهمن 1392

و ساعت 10:10 PM


اعدامی مرده ، زنده شد!!!

اعدامی مرده ، زنده شد!!!

به گزارش گروه خبری رها۸ همسر علیرضا، همراه سه‌فرزندش در محله‌ای فقیرنشین خارج از شهر بجنورد زندگی می‌کند و تحت‌پوشش «کمیته امداد» است. او می‌گوید صاحبخانه، عذرش را خواسته، پسرش ترک تحصیل کرده و شوهرش دچار فراموشی شده ‌است. این زن ۳۲ساله  وضعیت زندگی‌اش را شرح داده است.پ

 وقتی به شما خبر دادند شوهرتان زنده ‌است چه احساسی داشتید؟
واقعا فکر نمی‌کردم که اولین ‌سوالتان این باشد. همه تنم دارد می‌لرزد. خیلی حالم بد شد. هنوز هم وقتی یاد آن روز می‌افتم انگار می‌میرم و زنده می‌شوم. اگر بخواهم خوب احساسم را برای شما توضیح بدهم باید بگویم من هم با علیرضا اعدام شدم. یا نه بهتر است بگویم من و بچه‌هایم با علیرضا اعدام شدیم. خیلی بد بود.


ادامه مطلب

نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 27 بهمن 1392

و ساعت 9:53 PM


خیانت...

عکس غمگین 2014 X تصویر عاشقانه غمگین X عکس های غمگین جدید X تصاویر عاشقانه غمگین X عکس غم انگیز X دختر تنها X alone sad X مست دیوانه X عکس غمگین X عکس های عاشقانه تنهایی X alone and sad X عکس alone X sad pic X گالری عکس های عاشقانه و تنهایی X جملات عاشقانه X جملات زیبا X جملات عاشقانه با عکس X عکس عاشقانه X عکس عاشقانه غمگین X گالری عکس عاشقانه X عکس عاشقانه غمگین2014 عکس غمگین 2014 تصویر عاشقانه غمگین عکس های غمگین جدید تصاویر عاشقانه غمگین عکس غم انگیز دختر تنها alone sad مست دیوانه عکس غمگین عکس های عاشقانه تنهایی alone and sad عکس alone sad pic گالری عکس های عاشقانه و تنهایی جملات عاشقانه جملات زیبا جملات عاشقانه با عکس 

فقط چند ثانیه ..... 

از تو دور بودم 

فقط چند ثانیه تنهات گزاشتم 

فقط چند ثانیه دل ازت کندم 

فقط چند ثانیه از عشقت دور بودم 

فقط چند ثانیه رفتم با عشق پاکم بیایم 

اما تو..... 

در چند ثانیه دل از من کندی رفتی با دیگری 

فقط و فقط چند ثانیه

به این میگن

خیانت خدارو شکر عشق من پاکترین است

زهراجان دوستتت دارم

 


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 27 بهمن 1392

و ساعت 9:49 PM


سلامتی...

ســـــــــلآمتی همه@

記号。矢印。左 のデコメ絵文字بــــه سلــامتـــی کســـی کــه نمیشنـــاستــِت いろいろ〓 のデコメ絵文字
記号。矢印。左 のデコメ絵文字امـــا نــوشتــه هــاتــو میخـــونه شکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزی
記号。矢印。左 のデコメ絵文字تــا از درونـــِت بـــا خبـــر بشـــه %28%E3%82%BF%E3%82%A4%E3%83%88%E3%83%AB%
記号。矢印。左 のデコメ絵文字و زیــرش کـــامنــت میــذاره شکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزی
記号。矢印。左 のデコメ絵文字نــه بــه خـــاطـِر اینکــه خوشـِش امـــده دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه
記号。矢印。左 のデコメ絵文字واســـه اینکــه بهـــت بفهمـــونه تنهـــا نیستـــی!! *グーミン* のデコメ絵文字
記号。矢印。左 のデコメ絵文字سلـــــــــا متــــــــی همه شما با معرفتــــــــــا<img src="><img src="><img src=">%E3%82%9C%2A%E3%81%8B%E3%82%8F%E3%81%84%
記号。矢印。左 のデコメ絵文字سلامتی عشقم زهرا.....
 
large.gif
 

نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 27 بهمن 1392

و ساعت 9:42 PM


دل یک زن...

086530aa83c4200d1ede6a3605970383-425

 


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 27 بهمن 1392

و ساعت 9:38 PM


پاسخ خدا...

897.gif
 

 
بنده از خدا پرسید :

چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد ؟

خدا پاسخ داد :

کودکی شان

این که از کودکی شان زود خسته می شوند و عجله دارند تا بزرگ شوند،بعد دوباره پس از مدتی آرزو می کنند که ای کاش کودک بودند .


این که سلامت خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند


و بعد از مدتی دوباره پول هایشان را می دهند تا سلامت خود را به دست آورند .


این که با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کنند


بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در آینده.


این که به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد


و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .


پس از خداوند پرسید :


در مقام پروردگار می خواهی بنده هایت کدام درس های زندگی را بیاموزند ؟


خداوند گفت :


بیاموزند که نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد، تنها کاری که می توانند بکنند این است
 
 
 
که خودشان او را دوست بدارند.

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم هایی عمیق در قلب کسانی که دوستشان داریم ایجاد
 
 
 
کنیم، اما سال ها طول می کشد تا این زخم ها را التیام بخشیم.

بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیازمند است.


بیاموزند انسان هایی هستند که ما را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان رابیان کنند.


بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند اما به همان یک نقطه دو دیدمختلف داشته
 
باشند.

بیاموزند کافی نیست که فقط دیگران را ببخشند بلکه باید بتوانند خود را نیز ببخشند.


پس بنده بار دیگر از خداوند پرسید:

آیا چیز دیگری هست که دوست دارید بنده هایتان بدانند؟


و خداوند فرمود:
 

فقط این که بدانند که من هستم ... همیشه و همه جا


عکس و تصویر بنده از خدا پرسید : چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد ؟ ...

 
4e4a26427d8f502f5ed2a300f0e3ccd0.gif
 

 


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 27 بهمن 1392

و ساعت 9:36 PM


طاقت ندارم...

 

 

 

 

دیگــــــــــر طــــــــــاقت رویــــــــــاهایم تــــــــــموم شد

 

 

 

  

 

                         دلــــــــــم رسیدن میخواهــــــــــد . . . .

 

 

 

 

 

  


 

 


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 27 بهمن 1392

و ساعت 9:31 PM


شاید....

نه گريه نميكنم
يه چيزي تو چشم رفته
نميدونم .....

تنهايي
، شايد هم يك خاطره

ولي هرچي هست سوزش آتشم زد

اشك

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 26 بهمن 1392

و ساعت 6:52 PM


فصل زرد...



آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!

بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی

بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی

بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی

فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟

جوجه ها را بعدا با هم میشماریم . . .

 
 

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 26 بهمن 1392

و ساعت 6:49 PM



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by pezhmankiyani ::.
.:: Design By :
wWw.Theme-Designer.Com ::.




اگه آسمون زمین شه اگه دریا یه کویر شه اگه دنیا زیرو رو شه اگه چشمات بی غرور شه اگه خورشید بی غروب شه بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه کوه بیاد رو دوشم اگه جام زهر بنوشم اگه ماه دیگه نباشه روزا آسمون سیاه شه اگه جنگل بشه صحرا اگه امروز نشه فردا بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه خوابتو نبینم دیگه گل برات نچینم اگه حتی یه جوونه توی گلدونا نمونه بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه باز مثه همیشه بگی( من با تو ؟؟!!! )نمیشه بگی که منو نمیخوای دیگه پیش من نمیای بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه باشم و نباشم هر جای دنیا که باشم حتی از چشمات جداشم بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه شعرامو نخونی اگه باز پیشم نمونی راز عشقم رو ندونی بازم عاشقت میمونم عشق و تو نگات میخونم
pezhman7763@gmail.com




دلتنگیهای من
عاشقانه
حرفهای نا گفته من
خدا
جملات زیبا
زیباترینها
تنهایی
دلشکسته
زندگی
غمگین
آرامش
عشق
دوستت دارم
زیباترین نوشته ها
سرنوشت
محبت
مرگ
پدر
مادر
شعرهای عاشقانه
شعرهای حافظ
دوبیتیهای عاشقانه




پژمان
زهرا



















»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 108
بازدید ماه : 634
بازدید کل : 18815
تعداد مطالب : 842
تعداد نظرات : 95
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تماس با ما

. . . . . . . . Online User .

کد حرکت متن دنبال موس