سلام!
حال همهی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویه آهویی بی جفت بلرزد و
نه این دل ناماندگار درمانده
تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است
اما تورا اول حتی هر وهله
گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست؟
راستی خبرت بدهم
خواب ديدهام خانهئی خريدهام
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار … هی بخند!
بیپرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچهی ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد
يادت میآيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نامهام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت مینويسم
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن!
بيا برويم رو به روی بادِ شمال
آن سوی پرچين گريهها
سرپناهی خيس از مژههای ماه را بلدم
که بیراههی دريا نيست.
ديگر از اين همه سلامِ ضبط شده بر آدابِ لاجرم خستهام
دلتنگیهای من،
عاشقانه،
حرفهای نا گفته من،
خدا،
جملات زیبا،
زیباترینها،
تنهایی،
دلشکسته،
زندگی،
غمگین،
آرامش،
عشق،
دوستت دارم،
زیباترین نوشته ها،
سرنوشت،
محبت،
،